عكسهاي مرتبط با اعياد شعبان

 






تصاوير زيبا و ديدني مرتبط با مبعث






عكسهاي مرتبط با ميلاد حضرت علي ع






شهريار

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را          كه به ماسوا فكندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين          به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند                 چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ          به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسكين در خانه‌ي علي زن          كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را

بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من           چو اسير تست اكنون به اسير كن مدارا

بجز از علي كه آرد پسري ابوالعجائب                كه علم كند به عالم شهداي كربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان             چو علي كه ميتواند كه بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت       متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت     كه ز كوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت             چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان        كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم           كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي     به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را

ز نواي مرغ يا حق بشنو كه در دل شب            غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا






برو اي گداي مسكين

در شأن نزول آيه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چيزى به او نداد. حضرت على عليه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشيد. در تكريم اين بخشش، اين آيه نازل شد. ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پيامبر مانند ابن عباس، عمّار ياسر، جابر بن عبد اللّه، ابو ذر، أَنس بن مالك، بلال و ... نقل كرده‏اند و شيعه و سنّى در اين شأن نزول، توافق دارند.
عمّار ياسر مى‏گويد: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آيه بود كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:«من كنت مولاه فعلى مولاه».
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55)
ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پيامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مى‏دارند و در حال ركوع، زكات مى‏دهند.
نكته‏ها:
در شأن نزول آيه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چيزى به او نداد. حضرت على عليه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشيد. در تكريم اين بخشش، اين آيه نازل شد.
ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پيامبر مانند ابن عباس، عمّار ياسر، جابر بن عبد اللّه، ابو ذر، أَنس بن مالك، بلال و ... نقل كرده‏اند و شيعه و سنّى در اين شأن نزول، توافق دارند. «1» عمّار ياسر مى‏گويد: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آيه بود كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
«من كنت مولاه فعلى مولاه». «2»
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در غدير خم، براى بيان مقام حضرت على عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود. «3» و خود على عليه السلام نيز براى حقّانيّت خويش، بارها اين آيه را مى‏خواند. «4» ابو ذر كه خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجد الحرام براى مردم داستان فوق را نقل مى‏كرد. «5»
كلمه‏ى «ولى» در اين آيه، به معناى دوست و ياور نيست، چون دوستى و يارى مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان كه در حال ركوع انفاق مى‏كنند.
امام صادق عليه السلام فرمودند: منظور از «الَّذِينَ آمَنُوا ...»، على عليه السلام و اولاد او، ائمّه عليهم السلام تا روز قيامت هستند. پس هر كس از اولاد او به جايگاه امامت رسيد با اين ويژگى مثل اوست، آنان صدقه مى‏دهند در حال ركوع. «6»
مرحوم فيض كاشانى در كتاب نوادر، حديثى را نقل مى‏كند كه بر اساس آن ساير امامان معصوم نيز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه داده‏اند كه اين عمل با جمع بودن كلمات «يُقِيمُونَ»، «يُؤْتُونَ»، «راكِعُونَ» سازگارتر است.
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند پيامبرش را دستور داد كه ولايت على عليه السلام را مطرح كند و اين آيه را نازل كرد. «7»
بهترين معرّفى آن است كه اوصاف و خصوصيّات كسى گفته شود و مخاطبان، خودشان مصداق آن را پيدا كنند. (آيه بدون نام بردن از على عليه السلام، اوصاف و افعال او را برشمرده است) امام صادق عليه السلام فرمود: على عليه السلام هزاران شاهد در غدير خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگيرد، در حالى كه اگر يك مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گيرد! «8» ولايت فقيه در راستاى ولايت امام معصوم است. در مقبوله‏ى عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم: بنگريد به آن كس كه حديث ما را روايت كند و در حلال و حرام ما نظر نمايد و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشيد كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. «فانى قد جعلته عليكم حاكما ...». «9»
پيام‏ها:
1 اسلام، هم دين ولايت است و هم دين برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه.
آيات قبل، از پذيرش ولايت يهود و نصارى نهى كرد، اين آيه مى‏فرمايد: خدا و رسول و كسى را كه در ركوع انگشتر داد، ولىّ خود قرار دهيد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا») ... ( «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ ...»
2 از اينكه به جاى «اوليائكم»، «وَلِيُّكُمُ» آمده ممكن است استفاده شود كه روح ولايت پيامبر و على عليهما السلام، شعاع ولايت الهى است. «وَلِيُّكُمُ» 3 معمولًا در قرآن نماز و زكات در كنار هم مطرح شده است، ولى در اين آيه، هر دو به هم آميخته‏اند. (دادن زكات در حال نماز) «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» 4 كسانى كه اهل نماز و زكات نيستند، حقّ ولايت بر مردم را ندارند. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» ... إِنَّما، نشانه‏ى انحصار ولايت در افراد خاصّ است) 5 براى توجّه به محرومان، نماز هم مانع نيست. «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (آرى، فقير نبايد از جمع مسلمانان دست خالى برگردد.)
6 ولايت از آنِ كسانى است كه نسبت به اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات پايدار باشد. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ» ... يُقِيمُونَ و يُؤْتُونَ نشانه دوام است) 7 هر گونه ولايت، حكومت و سرپرستى كه از طريق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» ... (كلمه «إِنَّما» علامت حصر است) 8 توجّه به خلق براى خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد. «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» 9 كسى كه نسبت به فقرا بى‏تفاوت باشد، نبايد رهبر و ولىّ شما باشد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ») ... ( «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» 10 كارهاى جزئى (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمى‏كند. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» 11 در فرهنگ قرآن، به صدقه مستحبّى هم «زكات» گفته مى‏شود. «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» 12 ولايت‏ها در طول يكديگرند، نه در برابر يكديگر. ولايت بر مسلمين، ابتدا از آنِ خداست، سپس پيامبر، آن گاه امام. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...»
13 حضرت على عليه السلام در زمان خود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز ولايت داشته است. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (ظاهر ولايت، ولايت بالفعل است، نه ولايت بالقوّه. زيرا ولايت در آيه يك بار بكار برده شده كه يا همه بالفعل است و يا همه بالقوّه مى‏باشد)
(1). الغدير، ج 2، ص 52، احقاق الحقّ، ج 2، ص 400 و كنز العمّال، ج 6، ص 391.
(2). تفسير الميزان.
(3). تفسير صافى.
(4). تفسير الميزان.
(5). تفسير مجمع البيان. [.....]
(6). كافى، ج 1، ص 288.
(7). تفسير نور الثقلين و كافى، ج 1، ص 281.
(8). تفسير نور الثقلين.
(9). كافى، ج 1، ص 67.





درباره امير المومنين ع

**علی (ع) کیست؟
راستی جواب این سؤال چیست؟ اگر نگوییم ممکن نیست، کاری است دشوار. جاحظ که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: سخن گفتن دربارة علی ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شودـ گویند غلو است، و اگر حق او ادا نشود دربارة‌ علی ظلم است.
خلیل نموی که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: »چه گویم دربارة کسی که دوست و دشمن فضایل او را انکار نمودند. دوست به واسطة ‌ترس، و دشمن به واسطة‌ حسد. و مع الوصف عالم از فضایل او پر شد.« نظیر این گونه کلمات دربار‌ة ‌امیرالمؤمنین از غیر شیعه فراوان است و چه بهتر که دربارة‌ فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان قرآن سخن بگوییم.
اگر جداً درختهای روی زمین قلم و آب دریاها مرکب شود تا هفت مرتبه، برای نوشتن کلمات خدا، کلمات خداوند متعال را پایانی نیست، معدن آن کلمات از نظر شیعه، امیرالمؤمنین علیه السلام است. در دعایی که از ناحیة‌ مقدسه به توسط محمد بن عثمان به ما رسیده است (در دستور است که باید در هر روز ماه رجب خوانده شود) می خوانیم: آنانرا معادن کلمات خود قرار داده ای.
امیرالمؤمنین علیه السلام از نظر فضیلت نسبی، پدری چون حضرت ابی طالب علیه السلام دارد که باید گفت برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهترین یاور بوده و نظیر او برای نصرت اسلام کمتر دیده شده است.
مادر امیرالمؤنین(ع) فاطمة بنت اسد است که باید گفت برای رسول اکرم(ص) مادری به تمام معنی بود. فاطمه زنی است که در مسجد الحرام درد زاییدن را گرفت و چون به خانه خدا پناه برد، دیوار خانه شکافته شد و وارد خانة‌ خدا شد. سه روز در خانة‌ خدا مهمان عالم ملکوت بود و روز چهارم به بچه ای چون پارة ماه از خانة‌ خدا بیرون آمد و می گفت: »ندا آمده است که اسم این بچه از اسم خداوند مشتق شده، نام او را علی بگذارید!« و این فضیلت برای احدی تا به حال پدید نیامده است.

و اما فضیلت امیرالمؤمنین از جهت حسب:
**ایمان امیرالمؤمنین(ع)
ایمان امیرالمؤمنین و مقام شهودی او را نمی توان درک کرد. همین مقدار بس است که بگوییم عمر هنگام مرگ شش نفر را حاضر نمود و برای هر کدام عیبی یاد آور شد اما راجع به امیرالمؤمنین گفت: ای علی، اگر ایمان همة خلایق را با ایمان تو مقایسه نماییم ایمان تو بر ایمان آنها برتری دارد.
و این جمله، جمله ای بود که مکرر از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیده می شد.

**علم امیرالمؤمنین(ع)
پروردگار عالم در قرآن، علم امیرالمؤمنین را چنین توصیف می کند:کفّار می گویند تو پیامبر نیستی. در جواب آنان بگو برای رسالتم شاهدی چون خداوند و کسی که علم همة‌ قرآن نزد او است کفایت می کند.
ما اگر این آیة‌ شریفه را با آیة‌ 40 از سورة نمل مقایسه کنیم علم امیرالمؤمنین (ع) واضحتر می شود.
آنکه مقدار بسیار کم از علم قرآن نزدش بود گفت می آورم آن را ـ تخت بلقیس‌ـ به یک چشم به هم زدن
امام صادق علیه السلام می فرماید علم او در مقابل علم ما قطره ای بود از دریا.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میزان دانش خویش را بازگو می کند:از من بپرسید هرچه می خواهید قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا اگر بخواهیم، همه را از هنگام تولد و هنگام مرگ و سرانجام زندگی او در این جهان خبر خواهیم داد.
و در خطبة دیگری می فرماید: از من بپرسید هر چه که می خواهید قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا هیچ چیزی نیست از اکنون تا روز قیامت که از من پرسش کنید مگر آنکه جواب آن را خواهم داد.

**تقوای امیرالمؤمنین(ع)
عمر بن الخطاب در هنگام مرگ شش نفر را برای خلافت انتخاب کرد: عبدالرحمن بن عوف و عثمان، طلحه و زبیر، سعد وقاص و امیرالمؤمنین علیه السلام. آنان در اتاقی گرد آمدند. عبدالرحمن بن عوف دست امیرالمؤمنین را گرفت و گفت: »بیعت می کنم با تو که خلیفة‌ مسلمانها باشی مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت رسول اکرم و روش ابی بکر و عمر عمل کنی.« امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: »خلیفه می شوم مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت رسول اکرم و اجتها د خودم عمل کنم.« این عمل چندین مرتبه تکرار شد تا سرانجام عثمان شرایط خلافت را پذیرفت. از نظر سیاسی این قضیه بسیار عجیب است. امیرالمؤمنین می توانست با هر شرطی که گفته شد، خلافت را قبول کند و بعداً اگر مصلحت نمی دید می توانست به آن شرایط عمل نکند. مگر عثمان به شرایط عمل کرد؟ ولی تقوای امیرالمؤمنین مانع بود. در نهج البلاغه می‌خوانیم:
به خدا سوگند اگر تمام جهان را بمن دهند که پوست جو را به ناحق از دهان مورچه ای بگیرم من این کار را نخواهم کرد.
به امیرالمؤمنین گفتند معاویه با پول ما مردم را بدور خودش گرد آورده است، چرا شما چنین نمی کنید؟ فرمود: »آیا از من می خواهید که با ظلم و گناه منصب به دست آورم؟« روزی که خلافت را قبول کرد در خطابه ای آتشین فرمود: »بیت المال باید به اهلش تقسیم شود و برابری اسلامی باید مراعات شود.« مدّتی نگذشت که نگرانیها و هیاهوها برخاست.
شبی عدّه ای و از جمله طلحه و زبیر خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و چون برخاستند سخن گویند، امیرالمؤمنین شمع را خاموش کرد و فرمود: » این شمع بیت المال است و چون حرفها شخصی است و برای وضعیت مسلمانها نیست، سوختن شمع بیت المال اشکال دارد« سرانجام، مقدمة‌ جنگ جمل و به دنبالة‌ آن جنگ صفین و جنگ با خوارج تهیه شد.
امیرالمؤمنین شخصیتی است که حاضر نیست حسن بن علی، قبل از مسلمانها بهرة خود را از بیت المال بگیرد و کسی مثل زینب کبری از گردن بندی به عنوان عاریة‌ مضمونه استفاده کند. این فقط قطره ای از دریای فضایل امیرالمؤمین علیه السلام است .

**عبادات امیرالمؤمنین(ع)
زندگی امیرالمؤمنین(ع) به تقویت اسلام و مسلمین گذشت.آن حضرت بیش از بیست قطعه زمین را آباد و برای محتاجین وقف کرد.
جنگهای امیرالمؤمنین و فداکاریهای او برای اسلام، محتاج گرفتن و نوشتن نیست. مطلبی که باید به آن توجه داشت، رابطة‌ او است با خدا در همان جنگها و در حال اشتغال به کارها.
در نهج البلاغه می خوانیم: یتململ کتململ السّلیم یقول آه من قلّةالزّاد و بعد السّفر و وحشة‌ الطّریق.امیرالمؤمنین با فغان می گفت: آه از کمی زاد و دوری سفر و وحشت راه.
ابن عباس می گوید: » امیرالمؤمنین را در میدان دیدم که به آسمان خیره است دانستم که منتظر اول وقت است تا نماز بگذارد. در میانة‌ میدان در کوزه شکسته ای برایش آب آوردم، غضب کرد و فرمود: من شمشیر می زنم تا حکم خدا را احیاء کنم پس قانون را زیر پا نمی گذارم و از کوزة‌ لب شکسته آب نمی نوشم. در لیلة الهریر که شب سختی در جنگ صفین بود، سجادة امیرالمؤمنین علیه السلام در دل شب در میانة‌ میدان انداخته شد و صدای تکبیرهای علی (ع) شنیده می شد. دختر امیرالمؤمنین می فرماید: شب نوزدهم که شب شهادت علی بود، پدرم بعد از افطار تا صبح عبادت کرد، گاهی بیرون می آمد و به آسمان نگاه می کرد و می گفت: و هنگامی که شمشیر به فرق مبارکش فرود آمد نخستین کلامش با فرزندش حسن چنین بود: حسن وقت نماز می گذرد، برای نماز مهیا شو!
بابی انت و امّی یا امیرالمؤمنین روحی فداک.

**سیاست امیرالمؤمنین(ع)
اگر سیاست به معنی رسیدن به مقصود است از هر راهی که میسّر شد، امیرالمؤمنین از این سیاست مبرّا است. این همان سیاستی است که امیرالمؤمنین آن را خلاف تقوا تشخیص می داد و می فرمود: لولا التّقی لکنت ادهی العرب. اگر تقوا نبود، من سیاستمدارترین فرد عرب بودم.«ولی اگر سیاست حسن تدبیر و مملکت داری است، امیرالمؤمنین بزرگترین سیاستمدارترین است. از نود و چهار کشور، عقلا و علما، بزرگان سیاست و کیاست آمدند و پس از دو سال تفکر و تبادل افکار منشور شورای ملل را نوشتند. بسیاری از بزرگان دستورالعمل امیرالمؤمنین علیه السلام را به مالک اشتر با آن منشور شورای ملل مقایسه نمودند و به اقرار همه، دستورالعمل امیرالمؤمنین بهتر و محکمتر و علمی تر از منشور شورای ملل است. این را نیز نباید از نظر دور داشت که امیرالمؤمنین علیه السلام دستورالعمل مالک اشتر را بدون فرصت در هنگام حرکت مالک اشتر به مصر نوشته است. نظیر همین دستورالعمل، دستورالعمل دیگری است که امیرالمؤمنین(ع) برای محمد بن ابی بکر نوشته است، و موقعی که محمد بن ابی بکر شهید شد، به دست معاویه افتاد و برای معاویه چنان جالب بود که دستور داد آن را در خزینه ضبط کنند.

**شجاعت امیرالمؤمنین
اگر شجاعت را به معنی غلبه بر دشمن معنی کنیم، امیرالمؤمنین شجاعترین افراد است و حدیث قدسی لا سیف الاّ ذوالفقار ولا فتی الاّ علیّ دربارة‌ علی(ع) است. و اگر شجاعت را به معنی غلبه بر نفس معنی کنیم، باز امیرالمؤمنین شجاعترین افراد است. مؤید سخن ما گفتة‌ آن بزرگوار در نهج البلاغه است که به فرمانروایان خود می نویسد: قلمهای خود را ریز کنید و میان سطرها فاصله نیندازید و قلمفرسایی نکنید و جان کلام را بنویسید تا به اموال مسلمین ضرر وارد نیاید.
و اگر شجاعت به معنی صبر در بلاها و مقاومت در برابر جزر و مدّ روزگار است، مظلومی و همچنین شجاعی شجاع تر از علی یافت نمی شود.در نهج البلاغه می فرماید: صبرت فی العین قذی و فی الحلق شجی.
بعد از رسول اکرم سی سال صبر کردم در حالی که استخوانی در گلو و خاری در چشمم بود.

**زهد امیرالمؤمنین (ع)
زهد از نظر اسلام یعنی آنکه دل بستگی به چیزی و به کسی جز به خداوند نباشد. حافظ شیرازی زهد را چنین بیان کرده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام زاهدترین زاهد در جهان است و شاهد یک جمله از معاویه است. مردی دنیا پرست منافق نزد معاویه آمد و گفت: »از نظر والاترین مردمان به سوی تو آمده ام، یعنی علی.« معاویه گفت: »خاک بر سر تو با کلامی که می گویی علی کسی است که اگر صاحب دو انبار کاه و طلا باشد، ابتدا انبار طلا را در راه خدا صرف می کند و سپس انبار کاه را.
در زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام دنیا و زرق و برق مفهومی نداشت. حضرت به عثمان بن حنیف می نویسد:‌ شنیده ام به مهمانیی رفته ای که در آن مهمانی فقیران نبوده اند، و تو را در آن غذاهای چرب و نرم خورده ای. من که علی هستم، در همة عمرم به دو لباس و دو قرص نان جوین اکتفا کردم، شما نمی توانید چنین باشید و لکن علی را کمک کنید در ورع، زهد، تقوا و عفت.

**عدالت امیرالمؤمنین(ع)
جرج جرداق مسیحی کلام رسایی دربارة‌ عدالت علی دارد: قتل فی محرابه لعدالته.»علی (ع) کشته عدالت خویش است«.
علی عدالت مجسم است. وقتی می شنود که فرماندارش ابن عباس نسیه می گیرد و از مقامش سوء استفاده می کند و نسیه را به تأخیر می اندازد، نامة‌ عتاب آمیزی به او می نویسد و در آن نامه می گوید: »من راضی نیستم که فرماندارم سوء استفاده کند و نسیه را تأخیر اندازد. « ابن عباس می گوید باری از درهم و دینار را به خدمت علی(ع) می بردم که در راه دیدم شمشیر علی را می فروشند. چون به خدمتش رسیدم و سبب فروش شمشیر را پرسیدم. فرمود: »شلوار نداشتم و می خواستم از پول آن شلواری تهیه کنم.«

**سخاوت امیرالمؤمنین(ع)
آیاتی در قرآن نظیر آیة‌ ولایت و آیة‌ اطعام و آیة‌ ایثار دربارة سخاوت امیرالمؤمنین نازل شده است و ما اینجا به یک مطلب تاریخی اشاره می کنیم. غلام امیرالمؤمنین می گوید که حضرت یک روز ظهر که از کندن قناتی فارغ شد، به نماز پرداخت و من بعد از نماز، کدوی پخته‌ای برای او آوردم. ایشان دستهای مبارک را با آبی که از شن بیرون می آمد شست وبا وقار خاصی آن کدوی پخته را تناول نمود و گاهی پس از حمد خداوند، می فرمود لعنت خدا بر آن کسی که برای شکم به جهنم رود. بعد از خوردن ناهار دوباره به قنات رفت و مشغول کندن شد. کلنگ به سنگی خورد و آب فوران نمود. و چون دید که بعضی از اولادش از فوران آب خوشحال هستند، فرمود: »فرزندانم به این بستان و به این قنات چشمداشتی نداشته باشید!« و دستور داد تا قلم دوات آوردند و بستان و قنات را برای فقرا وقف نمود.

**عفو امیرالمؤمنین (ع)
عفو در معنی واقعی و اسلامی آن گذشت از حق شخصی، در جایی است که منجر به جسارت دشمن نشود. این عفو و گذشت، سرلوحة زندگی امیرالمؤمنین (ع) است. سفارشات علی (ع) دربارة ابن ملجم قابل انکار نیست. داستان آن زن که مشگ آب به دوشش بود و به امیرالمؤمنین دشنام می گفت و امیر از زن دلجویی فرمود، معروف است.
قضیة تصرف مجرای آب توسط لشگر معاویه که برای نرسیدن آب به سپاهیان علی (ع) انجام شد و بازپس گرفتن آب توسط علی (ع) و آزاد گذاشتن آب برای لشگر معاویه، امری مسجّل است. به گفتة جرداق، علی رحم می کند، و هر که را که از او رحم بطلبد عفو می کند، اگر چه آن شخص عمرو عاص باشد که هنگام جنگ لباس را پس زد و عریان شد و علی (ع) او را عفو کرد.

**تواضع امیرالمؤمنین (ع)
امیرالمؤمنین (ع) از انبار عبور می کردند. مردم طبق رسوم ساسانیان که به گفته فردوسی هنگام عبور محل را قبلاً گلاب باران می کردند و مردم در جلوی آنان می دویدند ـ از جلوی امیرالمؤمنین (ع) دویدند. امیرالمؤمنین فرمودند: «من و شما بنده ای هستیم از بندگان خدا و این اعمال ذلت است برای شما، انسان فقط برای خداوند، باید خاکسار باشد.»
امیرالمؤمنین از نظر غذا، خوراک، لباس، مسکن و دیگر احتیاجات از همة مردم ساده تر زندگی می کرد و می فرمود: أاقنع من نفسی ان یقال امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدّهر. قناعت کنم به اینکه رئیس دیگرانم و در مصایب آنان شرکت نداشته باشم؟!

**تسلط امیرالمؤمنین (ع) بر نفس
این بحث دربارة امیرالمؤمنین علیه السلام با آن وارستگی جایز نیست ولی چون در نهج البلاغه اشاره شده است در خطبه ای به خاندانش می نویسد: «من می توانستم بهترین غذا و بهترین لباسها را دارا باشم ولی هیهات ان یغلبنی هوای ولعلّ بالحجاز او الیمامة من لاطمع له فی القرص ولا عهد له بالشّبع. دور است دور، که نفس بتواند بر من مسلط شود ـ لباس خوب، و غذای لذیذ بخورم ـ در حالی که شاید در دورترین سرزمین مملکت اسلامی، حجاز یا یمن، کسی باشد که گرسنه باشد و یا سیری به خود ندیده باشد.»
چه خوش گفته است جرج جرداق که: «آبهای عالم، آب حوض، آب استخر، آب دریاچه، آب اقیانوس قابلیت تلاطم دارد ولی چیزی که متلاطم نشد، دریای وجود علی بود که هیچ کس و هیچ چیزی نتوانست آن را متلاطم کند.» راستی چنین است. آیا غریزة میل به غذا توانست علی را متلاطم کند؟ این غریزه ای که انسان را وامی دارد بچة خودش را بخورد، این غریزه ای که شاگردان فرو ید ـ فرو یدی که همة غرایز را به غریزة جنسی برمی گردانید ـ رد کردند و گفتند اگر غریزة تمایل به غذا طوفانی شود، همة غرایز را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
حمزه می گوید: هنگام شام نزد معاویه بودم، و او شام مخصوصش را جلوی من گذاشت. لقمه در گلویم ماند و بغض راه گلویم را گرفت. پرسیدم: معاویه این چه غذایی است؟ گفت: غذای مخصوص است که از مغز گندم و مغز سر حیوانات و روغن بادام و غیره تهیه شده است. گفتم: شبی در دارالاماره خدمت علی بودم، افطار من یک دانه نان و کمی شیر، و غذای امیرالمؤمنین یک نان خشک بود که در آب می زد و تناول می کرد؛ و آرد آن نانها از گندم زمینی بود که امیرالمؤمنین آن را کاشته بود. وقتی خادمه آمد سفره را جمع کند گله کردم که امیرالمؤمنین پیرمرد شده است، کار او زیاد است، از غذای او مواظبت کنید. خادمه، گریه کرد و گفت: ایشان راضی نمی شود که مقداری روغن زیتون به نانها بزنیم تا نرم شود. امیرالمؤمنین فرمودند: حمزه، رئیس مسلمانها باید از نظر غذا و مسکن و لباس از همه پایین تر باشد تا روز قیامت بازخواست او کمتر باشد. معاویه گریه کرد و گفت: «اسم کسی به میان آمد که فضایل او قابل انکار نیست.»
غریزة جاه طلبی از همة غرایز قوی تر است. انسان جاه طلب آماده است همة تمایلات خویش را فدای آن کند. از حب به ذات که بگذریم برای یک انسان عادی، غریزة ریاست طلبی مهمتر، محکمتر، قویتر و طوفانی تر از همة غرایز است. آیا غریزة جاه طلبی توانست امیرالمؤمنین را طوفانی کند.
ابن عباس می گوید: در جنگ جمل جمعی از بزرگان آمدند تا خدمت امیرالمؤمنین برسند. در خیمه علی را دیدم مشغول وصله کردن کفش خویش است. به آن حضرت اعتراض کردم. امیرالمؤمنین کفش را مقابل من انداخت و فرمود: «به حق آنکسی که جان علی در دست او است، ریاست لشگر نزد علی به مقدار این کفش ارزش ندارد جز اینکه حقی را اثبات کنم، یا به واسطة این ریاست، باطلی را از میان بردارم.»
طلحه و زبیر با اصرار زیاد حکومت بصره و حکومت مصر را از امیرالمؤمنین گرفتند و چون تشکر کردند امیرالمؤمنین فرمان حکومت آنها را پاره کرد و فرمود: «از این بار سنگین که به دوش شما آمده است نباید تشکر کنید، معلوم می شود از آن قصد سوء استفاده دارید.»
عمروعاص، عمر بن سعد، معاویه، طلحه و زبیرها، همه وهمه فدای این غریزه شدند. ولی امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه، این دنیا و ریاستها را تشبیه به برگی در دهن ملخی، و در جایی پست تر از نعلین کهنه، ودر جایی پست تر از بادی که از دماغ بز بیرون آید، معرفی می کند. صعصعه می گوید: «شخصیت امیرالمؤمنین با آن ابهّت که در دلها داشت در میان ما چون ما بود. هر کجا می گفتیم می نشست، هرچه می گفتیم می شنید، هر کجا می خواستیم می آمد!
اگر رسول اکرم صلی الله علیه وآله او را پشتوانه و ثقل قرار می دهد بجا است. رسول اکرم صلی الله علیه وآله در روایت ثقلین که نزد شیعه و سنی روایت مسلّمی است، و میرحامد حسینی صاحب عقبات از پانصد و دو کتاب از اهل تسنن، روایت را نقل می کند، قرآن و عترت را دو پشتوانه برای مسلمانها قرار داده است: «همانا من دو چیز سنگین و گرانبها در میان شما بر جای نهادم، قرآن و عترت و این دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد.» کتابی بر تو فرو فرستادیم که بیان کنندة همه چیز است و در موقع نزول فتنه ها، امر به ارجاع آن شده است.






حضرت اباالفضل عليه السلام فرمود: بگو يا صاحب الزمان!

جناب حجه الاسلام آقاي مكارمي  فرمودند:

نقل شده است در يكي از شهرهاي شيراز شخصي همراه عمويش براي ماهي‌گيري به كنار ساحل مي‌رود و در آنجا يكدفعه غرق مي‌شود. عموي وي، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان مي‌بيند كه وي روي آب آمد! باري، شخص غرق شده كنار ساحل مي‌آيد و عمويش از او مي‌پرسد: چگونه نجات يافتي؟  مي‌گويد: در حال غرق شدن ، به ياد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض كردم: يا اباالفضل!

ديدم حضرت اباالفضل العباس عليه السلام تشريف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو يا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف ) شدم و عرض كردم يا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تشريف آوردند و مرا نجات داده كنار ساحل آوردند.

دشمن از او مي‌خواست تا تسليم گردد

مردي كه اهل خيمه را، سيراب مي‌خواست

خود را از تاب تشنگي، بيتاب مي‌خواست

آمد سراغ شط، وليكن تشنه برگشت

مردي كه حتي خصم را، سيراب مي‌خواست

با مشك خالي، امتحان دجله مي‌كرد

دريا تماشا كن كه از شط، آب مي‌خواست!

دشمن از او مي‌خواست تا تسليم گردد

بيعت ز درياي شرف، مرداب مي‌خواست!

عمري چو او، در خدمت خفاش بودن

اين را ، شب از خورشيد عالمتاب مي‌خواست!

در قحط آب، از دست خود هم دست مي‌شست

مردي كه باغ عشق را، شاداب مي‌خواست

ديشب كه شوري در دلم افكنده بودند

طبعم به سوگ عشق، شعري ناب مي‌خواست






بلي غير از ما دكترهاي ديگري نيز وجود دارد

حجه الاسلام آقاي حاج شيخ محمد معين الغربائي، فرزند آيه الله شيخ عمادالدين و نوة مرحوم آيه الله معين الغربائي خراساني، فرمودند:

تقريبا چهل سال قبل كه هنوز ازدواج نكرده بودم، يك شب جمعه، از نجف اشرف پياده به كربلاي معلي رفتم و دعاي كميل را در حرم مطهر حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام خواندم. وسط دعا خوابم برد و دقايقي بعد سر وصدا و شيون فوق العاده مرا از خواب بيدار كرد. ديدم دختر عربي را به ضريح مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بسته‌اند و او، كه مرض جنون دارد. به مردم جسارت مي‌كند پدر و مادر و بستگانش اطراف او را گرفته بودند و براي شفاي اين دختر ديوانه به حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام متوسل شده بودند.

يك نفر كه در همان جا خود را دكتر روان پزشك معرفي مي‌كرد و ايراني هم بود. به من گفت: بگو اين دختر را بياورند فندق الحرمين كه من در آنجا مي‌باشم، تا اين مريض را معاينه كنم. من گفتة دكتر ايراني را به پدر دختر تذكر دادم. پدر دختر به زبان عربي گفت: لعنت به پدر كسي كه عقيده به حضرت ابوالفضل عليه السلام ندارد! بنده خجالت كشيدم و رفتم و نشستم مشغول خواندن بقيه دعاي كميل شدم، كه دوباره در حال خواندن دعا خوابم برد. مجددا از سر و صدا بيدار شدم و اين بار ديدم كه اطراف آن دختر را گرفته‌اند و دختر مورد عنايت حضرت ابوالفضل عليه السلام قرار گرفته و حضرت دختر ديوانه را شفا داده است. مردم هم ريخته‌اند و لباسهايش را پاره پاره مي‌كنند و او از عباي پدرش براي پوشيدن خويش استفاده مي‌كند.

در آن حال، دكتر ايراني را ديدم كه دو دست بر سر مي‌زند و گريه مي‌كند و مي‌گويد: بلي، غير از ما دكترهاي ديگري نيز وجود دارد!






نوجواني را سيم برق گرفته، خشك كرده است

جناب حجه الاسلام آقاي شيخ محمدتقي نحوي واعظ قمي در تاريخ 16 محرم الحرام 1417 ق از مرحوم پدرشان، آقاي حاج شيخ ابوالقاسم نحوي، ماجراي زير را نقل كردند:

مرحوم نحوي، در آن زمان كه به امر حضرت آيه الله العظمي بروجردي (ره) همراه پسرشان در نجف اشرف اقامت داشتند، در ايام زيارتي مخصوصة حضرت سيدالشهدا اباعبدالله الحسين عليه السلام كه مصادف با شب نيمة شعبان است به كربلا مي‌رفتند و در آنجا نخست به حرم حضرت امام حسين عليه السلام سپس به حرم سردار كربلا حضرت قمر بني هاشم عليه السلام مشرف مي‌شدند. يك روز كه براي عتبه بوسي به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام رفته بودند، مشاهده مي‌كنند نوجوان 13 - 14 ساله‌اي را سيم برق گرفته، خشك كرده است.

پدر بچه داشت با حضرت قمر بني هاشم عليه السلام حرف مي‌زد و مي‌گفت: آقا جان، تو مي‌داني من مي‌خواستم بيايم به پابوس شما، اما مادر بچه راضي نبود كه او را با خود بياورم. حالا اگر بدون او به خانه برگردم، جواب مادرش را چه بگويم؟! مرحوم نحوي مي‌فرمود: يكدفعه ديدم كه بچة مرده، به كرامت حضرت قمر بني هاشم عليه السلام به حركت آمد! آري، نوجوان زنده شد و همراه پدرش به منزل بازگشت.






و اما چيزهائى که سبب آسانى سکرات موت است از جمله

شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت کرده که فرمود هر که بخواهد که حق تعالى بر او سکرات مرگ را آسان کند بايد صله ارحام و خويشان خود کند، و به پدر و مادر خود نيکى و احسان نمايد، پس هر گاه چنين کند خداوند دشواريهاى مرگ را، بر او آسان کند و در حيات خود فقر به او نرسد.
و روايت شده که حضرت رسول صلى الله عليه و آله نزد جوانى بهنگام وفات او حاضر شد پس به او فرمود: بگو: لا اله الا الله ، آنگاه زبان آن جوان بسته شد و نتوانست بگويد، و هر چه حضرت تکرار کرد باز نتوانست بگويد؛ پس حضرت به آن زنى که کنار جوان بود گفت : آيا اين جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بلى من مادر او مى باشم فرمود: آيا تو بر او خشمناکى ؟ گفت : بلى و الان شش سال است که با او سخن نگفته ام حضرت فرمود که از او راضى شو. آن زن گفت رضى الله عنه برضاک يا رسول الله و چون اين کلمه را که مُشعِر بر رضايت او بود از پسرش گفت ، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمود بگو: لا اله الا الله گفت : لا اله الا الله حضرت فرمود چه مى بينى ؟ عرض کرد: مرد سياه قبيح المنظر با جامه هاى چرکين و بدبو که نزد من آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته . حضرت فرمود: بگو: يا من يقبل اليسير و يعفو عن الکثير اقبل منى اليسير واعف عنى الکثير انک انت الغفور الرحيم آن جوان اين کلمات را گفت آن وقت حضرت به او فرمود: نگاه کن چه مى بينى ؟ گفت : مردى سفيد رنگ ، نيکو صورت ، خوشبو با جامه هاى خوب را مى بينم که به نزدم آمده و آن سياه پشت کرده و مى خواهد برود؛ حضرت فرمود: اين کلمات را تکرار کن ، تکرار کرد، حضرت فرمود: چه مى بينى ؟ عرض کرد: ديگر آن سياه را نمى بينم و آن شخص نورانى نزد من است ، پس در آن حال آن جوان وفات کرد.

 

مؤ لف مى گويد: خوب در اين حديث تاءمل کن ببين اثر عاق پدر و مادر چه اندازه است که اين جوان با آنکه از صحابه است و شخصى مانند پيغمبر به عيادت او آمده و به بالين او نشسته و خود آن جناب کلمه شهادت به او تلقين فرموده ولى نتوانست آن کلمه را تلفظ کند مگر وقتى که مادرش از او راضى شد آن وقت زبانش باز شد و کلمه شهادت گفت .
و ديگر از حضرت صادق (ع) مروى است که هر کس جامه زمستانى يا تابستانى را بر برادر خود بپوشاند، خداوند او را از جامه هاى بهشتى مى پوشاند و سکرات مرگ را بر او آسان مى کند و قبرش را گشاد مى سازد.
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله منقول است که هر که برادر خود را حلوائى بخوراند حق تعالى تلخى مرگ را از او برطرف مى کند.

 

و از چيزهائى که براى محتضر سودمند است خواندن سوره يس ، و الصافات و کلمات فرج است .
و شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت کرده که هر که يک روز از آخر ماه رجب روزه بگيرد، حق تعالى او را ايمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از ترس بعد از مرگ و از عذاب قبر ايمن گرداند و بدان که از براى روزه گرفتن بيست و چهار روز از رجب ثواب زيادى رسيده ؛ از جمله آنکه ، ملک الموت به صورت جوانى با لباس خوب با قدحى از شراب بهشت ، وقت قبض روح او حاضر مى شود، و آن شراب را به او بدهد تا سکرات مرگ بر او آسان شود.
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله مرويست که هر کس در شب هفتم رجب چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت حمد را يک مرتبه و توحيد را سه مرتبه و سوره فلق و ناس را و بعد از فراغ ده مرتبه صلوات بفرستد و ده مرتبه تسبيحات اربعه بخواند حق تعالى او را در سايه عرش جاى مى دهد و به او ثواب روزه دار ماه رمضان عطا مى کند و برايش ملائکه استغفار مى کند تا از اين نماز فارغ شود و جان دادن و فشار قبر را بر او آسان گرداند و از دنيا بيرون نرود مگر اينکه جاى خود را در بهشت ببيند و حق تعالى او را از فزع اکبر ايمن گرداند.

 

و شيخ کفعمى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت کرده است کس ‍ هر که هر روزه ده مرتبه اين دعا را بخواند حق تعالى چهار هزار گناه کبيره او را بيامرزد و او را از سکرات مرگ و فشار قبر و هول قيامت نجات دهد و از شر شيطان و لشکرهاى او محفوظش بدارد و دينش ادا شود، و غم و همش ‍ زايل گردد اين دعا اين است :
اعددت لکل هول لا اله الا الله ، و لکل هم و غم ما شاء الله ، و لکل نعمة الحمد لله ، و لکل رخاء الشکر لله ، و لکل اعجوبة سبحان الله ، و لکل ذنب استغفر الله ، و لکل مصيبة انا لله و انا اليه راجعون ، و لکل ضيق حسبى الله و لکل قضاء و قدر توکلت على الله ، و لکل عدو اعتصمت بالله ، و لکل طاعة و معصية لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
و بدان نيز که از براى اين ذکر شريف ، هفتاد مرتبه فضل عظيم است از جمله آنکه وقت مردن او را مژده و بشارت دهند و آن ذکر اين است : يا اسمع السامعين و يا ابصر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا احکم الحاکمين .
شيخ کلينى از حضرت صادق (ع) روايت کرده که فرمود: از قرائت اذا زلزلت الاءرض زلزالها ملول نشويد زيرا که هر که اين سوره را در نوافل خود بخواند حق تعالى زلزله بر او وارد نسازد و او را به زلزله و صاعقه و به آفتى از آفات دنيا نميراند، و در وقت مردن او ملکى کريم از نزد حق تعالى بر او نازل شود و بالاى سر او بنشيند و بگويد: اى ملک الموت ، نسبت به ولى خدا مدارا کن زيرا که او مرا بسيار ياد مى کرد.






گزارش تخلف
بعدی