براي تعجيل در فرج حضرت مهدي (عج) صلوات

 

گناهان یک شهید 16 ساله!

دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله در جریان تفحص پیگر شهدا، پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.
، راوی که یکی از بچه های تفحص پیکر شهداست می گوید: خواندن بخشی از یادداشتهای این شهید 16 ساله برای لحظاتی ما را به فکر فرو برد که کجائیم و چه می کنیم. گناهان یک روز او عبارت بودند از:
        • سجده نماز ظهر طولانی نبود.
        • زیاد خندیدم.
        • هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.

راوی در سطر آخر افزوده  :

 دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... !

 

 

 

 

 

 

حجاب محدودیت است

 

 

؟؟؟ 

 

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

 

 

یا حجاب مصونیت است ؟؟؟

 

 


 

 

دل نوشته ي يكي از بچه هاي هيئت

 

 

 

 

 

كيست مراياري كند؟

 

 

 

 

 

بياكمي به فكر پسرفاطمه باشيم.چه زود همه چيز رافراموش كرديم.مگرهمين چندروزپيش نبودكه هرشب به ياد مصائب غربت حسين(ع)ويارانش اشك مي ريختيم و يا ليتنا مي خوانديم.مگر شب اول نبود كه از مادرسيلي خورده اش اجازه گرفتيم كه سيه پوش پسرش باشيم.مگراز سر دارالعماره ميا به كوفه سرنداديم.مگر با كاروان زينب(س)به كربلا نرفتيم.مگر دركنج خرابه همنواي دختري بابايش را صدا نزديم.مگر برلشگر زينب(س)گريه نكرديم.مگريتيمان حسن(ع)را يكي روي سينه عمو وديگري را رعنا شده نديديم.مگر اشكهاي پدر را برخون گلوي اصغرش وبر اربآارباي اكبرش نديديم.

مگرصداي شكسته شدن كمرارباب را بالاي سرعلمدارش نشنيديم.مگرماجراي سواران را بربدنش وهزاران مگرديگر را نديده ونشنيديم.اما حالا چگونه است كه وقتي  ناموس قديم الاحسان را به اسيري مي برندوآفتاب را برسر نيزه شهر به شهرميبرندو مستانه برخون خدا مي خندند مانندكوفيان همه چيز را فراموش كرده ودر پي دنياي خويش اسير زمانه خود شديم. ياد دارم كه عزيزي مي گفت مراقب باشيم كه زمانه مارا با خود نبرد. اگر شهدا احيا عند ربهم يرزقونند پس مطمعنأ حسين(ع) درگوشه اي نظاره گرسيه پوشانيست كه كاروان زينبش را ديدندو بي تفاوت ازكنارش گذشتند. هيهات هيهات كه كسي را ياراي پاسخ به مادرش نيست كه در محشر صدا زند كه بر حسينم چه كرديدوچگونه حامي زينبش شديد.بياييد كمي محزون وغمزده باشيم .بياييد درزير پرچم يالثارات سينه زني كنيم ودرآخربردور ناقه هاي عريان حروله كنان برسرزنيم تا نامحرمي

چشم بر كاروان زينبي ندوزدكه اين تنها با چشم ندوختن به دنيا وزينتهاي شيطاني آن ميسر است باشد كه دردنيا زائر حرم شش گوشه ودر محشر زيرپرچم اربابمان سينه زن باشيم .وعده ما هر شب جمعه زير بيرق امام زمان(عج)  

 

 

 لطفا نظر خود را راجع به اين متن بدهيد

 

 

دوستاني كه شعر،نوشته،ويا هر قطعه ادبي دارند به واحد فرهنگي هيئت تحويل دهند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ما 

 

 

 

عاشق

 

 

حســـــــــــــــــين 

 

هستيم 

 

تا کی یا حسین ؟ کمی با حسین !

 

 

 

 

یا حسین ! یا حسین ! درروز چند بار این کلمه رو تکرار میکنیم؟

 

واقعا حسین کیست؟و عاشق حسین چگونه باید باشد ؟

 

بیاید ازآینه حسین (ع) به خودمون نگاه کنیم. انقدر بازتابش زیاده که برای همه میتونه یه منبع پرنورباشه .

 

 

 

هنگامی که حسین(ع) ویارانش از دروازه مکه خارج می شدند (هشتم ذیحجه) مامورین عمر بن سعدراه را بر حضرت بستند وبین انها زدوخوردهایی رخ داد.اما امام حسین با عزمی راسخ به راه خود ادامه داد .

 

 

 

تا حالا این سوال رواز خودمون پرسیدیم که :چرا حسین (ع) حج خود را به عمره تبدیل کرد و با اصرار مکه را ترک کرد؟ عملی که بچشم خیلی ها ازجمله ماموران تفرقه میان مسلمانان محسوب میشد!!!!!!! 

 

 

 

از امام صادق (ع) روایت شده که محمد بن حنفیّه نقل کرده: وقتی ازحسین پرسیدم برادرجان ! چرا از مکه خارج میشوید؟ ایشان فرمود: می ترسم یزید بن معاویه به طور ناگهانی مرا در حرم خدا به قتل برساند و به این خاطر،هتک حرمت خانه ی خدا شود. وحسین رو به بیابان می نهد.

 

 

 

تا حالا چند بار برای اینکه به خانه خدا و حریم خدا بی احترامی نشود از جان و مال خودمون گذشتیم ؟ 

 

 

 

امام حسین قبل جنگ با وجودی که میدانست این قوم سر جنگ دارند اما آنها را موعظه کرد و به صلح دعوت کرد تا حجت را بر انان تمام کند .تا شاید حتی یک نفررا هم که شده از آتش جهنم نجات دهد.

 

 

 

چند بار به کسانی که به خونمون تشنه هستند از در دوستی وارد شدیم؟ و اظهار صلح کردیم؟ یا نه! به قدری به این کینه دامن زدیم ،که ما هم به خون اون تشنه شدیم . 

 

 

 

رسول خدا (ص) بارها فرمودند : عزیز من ای حسین ! تودر بهشت ها درجاتی داری که جزء با شهادت به انها نمیرسی . و امام حسین انتخاب کرد........ چون میدانست شهادت اتفاق نیست بلکه انتخاب است!

 

صد دله را یک دله کردن و صد رنگی ها را زدودن است .

 

 

 

خداوند سبحان نیزدرجای جای قرآن اورده که:به سوی آمرزش پروردگارتان وبه راه بهشتی که عرضش یه قدر پهنای آسمان وزمین است بشتابید.ان بهشت برای اهل ایمان بخداوپیغمبرانش مهیاگردیده ....(حدید /21)

 

 

 

حالا! اهل ایمان چه کسانی هستند؟ باید بگردیم دستورات خداو پیامبرانش روانجام بدیم چه منبعی بهتراز قران بیاید سوره الرحمن روبخونیم .وبه ایه های بشارت دهنده ای که دراین سوره هست فکر کنیم واقعا این نعمتها هست .اما ایا کاری کردیم که سزاوار این همه نعمت و راحتی بشیم ؟؟

 

خداوند در سوره اسرا به این سوال پاسخ داده از ایه هجدهم همین سوره رو با دقت بیشتری بخونیم و به اونا عمل کنیم . و چه بسیار در قران ایاتی پند اموز و هشدار دهنده . 

 

 

 

امام حسین(ع) به برادرش عباس(ع)عرض کرد: برادر اگر میتوانی این سپاه را یک روز از جنگ منصرف کن تا ما امشب را به نماز بپردازیم «زیرا خدا می داند که من نمازخواندن و تلاوت قران را دوست دارم»  

 

ان شب قدری که گویند اهل خلوت ، امشب است

 

 

 

مگر شب قدر شب تعیین سرنوشت نیست؟ پس انها به بازسازی سرنوشت خود پرداختند.

 

آیا هرشب را برای انتخاب «قد تبین الرشد من الغی» نمی توان احیا کرد؟ راه حسینی یا یزیدی ، رشدیا گمراهی ، هدایت یا ضلالت، میتونی انتخابگرباشی؛ با عملت

 

 

 

چند بار برای اصلاح رابطه بین خودت با خدا وبه خاطر احیای نمازوعبادت از همه چیزگذشتی؟(قابل توجه کسانی که از سر شب عین یه تیکه گوشت تو رختخواب ولومیشن و نماز صبح رو هم یا نمی خونن یا جدیدا ولش کن بابا قضاش رو بعدا میخونم ). 

 

 

 

حسین(ع) با بزرگواری و نهایت مردانگی حربن ریاحی را بخشید و وعده بهشت به او داد.

 

 

 

تا حالا چند بار امثال حربن ریاحی که برای اظهار عفو و بخشش نزدمون اومدن رو نا امید کردیم ؟

 

چیه ؟ چون غرورمون به ما اجازه نداد. میدونی که: «گنه کار پشیمان را نبخشیدن گنه باشد». 

 

 

 

حسین (ع) به جایی رسید که حتی مرکب او لایق سوگند شد. والعادیات ضبحا ، فالموریات قدحا

 

حالا هی با خودت بگو یا حسین هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

 

 

 

اگر میخوای تعبیر گفته امام صادق باشی که گفت: «نفسی که بخاطر مظلومیت ما اندوهگین است ،تسبیح و اندوه او برای ما عبادت است.» اول باید حسین رو بشناسی تا بتونی برای مظلومیتش از دل احساس غم کنی .

 

 

 

وارسته زخویش اشنای تو شود     آسوده ز تشویش بلای تو شود

 

تا لایق مسند ولای تو شود           از کعبه روان به کربلای تو شود

 

 

 

 

 حالا بيا

 

عاشق...نه...ديوونه

 

كربـــــــــــــــــــــــــــــــلا

 

 شويم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از پیر عاشق کربلا چه‏ها باید آموخت؟

 

 

پیرمرد بود، اما خانه‏ نشینی را انتخاب نکرد. می‏توانست گوشه‏ ای بنشیند و خود را به سجاده‏ای بچسبان وزندگی‏اش را با رکوع و سجود به پایان برساند.

اما او مردی نبود که مرگ بستر را انتخاب کند. رکوع و سجودِ بی‏ولایت، برای او مرگ تدریجی بود.
..........
پیرمرد بود، از قبیله بنی‏اسد. یک سال پیش از بعثت نبوی به دنیا آمده بود و سال‏های پرحادثه‏ای را از سر گذرانده بود. چه جنگ‏ها که در رکاب امیرالمؤمنین نکرده بود و چه زخم‏ها که از تیغ‏ها و زبان‏های مخالفان نخورده بود.
..........
پیرمرد بود، و از یاران قدیمی‏اش جدا افتاده. احساس می‏کرد که از بعضی از رفقایش عقب مانده است. از رفقایی مانند «میثم تمار». همان که از عشق علی (ع)، سر به دار شد و سر و دست و زبان خود را در این نرد عشق، فدای یار کرد.
..........
پیرمرد بود، ولی در عشق‏ورزی گوی سبقت از جوانان ربوده بود. تا شنید مولایش حسین (ع) به کوفه نزدیک شده است، مرکبش را زین کرد و به راه افتاد. شب‏ها حرکت می‏کرد و روزها استراحت می‏نمود تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، خود را به کاروان عشق رساند.
..........
سخن از حبیب است؛ «حبیب بن مظاهر». قهرمان کهنسال کربلای حسین (ع). بزرگ طایفه‏ی بنی‏اسد، که بزرگ قبیله‏ی فداکاران شد و اسوه جاودانه‏ی پیرغلامان اهل بیت (ع).
..........
کودکی و نوجوانی حبیب در عصر پیامبر گذشت، و جوانی‏اش با علی.

رسول خدا که رحلت کرد، حبیب با مولایش علی بیعت نمود و تا آخر عمر در خط ولایت او استقامت کرد. از پیامبر شنیده بود که : «انا مدینة العلم و علی بابها» پس محضر او را مغتنم می‏شمرد و به شاگردی‏اش افتخار می‏کرد. حاصل این شاگردی، دانش‏های گرانبهایی بود که آموخت.

حبیب در فقه و تفسیر و قرائت و حدیث و ادبیات و جدل و مناظره تبحر داشت. دانش دیگر او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع گذشته و آینده.
..........
درباره صفات «حبیب بن مظاهر» بسیار گفته‏اند.

او شجاع و باصلابت و با قدرت بود. مردی عابد و پرهیزگار بود. با تقوی و حلال و حرام الهی را رعایت می‏کرد. حافظ کل قرآن بود و در دل شب به نیایش و عبادت خدا می‏پرداخت. زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود و زندگی پاک و ساده ای داشت. حبیب حتی آخرین شب عمر خود ـ شب عاشورا ـ را هم، به نیایش با پروردگارش سپری کرد.

حبیب، در یک کلام، یک شیعه واقعی بود.
.........
پیرمرد بود. 75 سال از عمرش می‏گذشت. اما در روز نبرد، با صلابت یک جوانمرد قوی‏پنجه، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد.

شجاعتش مانع از آن نشد که اول مردم را ارشاد نکند. پس شروع به نصیحت و اندرز کرد؛ بلکه آن خفتگان و اسیران هوای نفس را بیدار کند.

آنگاه به میدان کارزار تاخت، تا پس از عمری جهاد اکبر، دِین خود را به جهاد اصغر نیز ادا کند.
..........
از حبیب چه می توان آموخت. و چه درس ها در مکتب این آموزگار پیر می‏توان فرا گرفت؟

اول: امام شناسی

گفته‏اند: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». زندگی حبیب بن مظاهر، مصداق کامل است از یک امام شناس. حبیب، عصر هفت معصوم را درک کرده بود و در محضر سه امام علم آموخته بود، و برای هر سه‏ی آنها، حبیبی کامل بود.

دوم: ولایت‏مداری

معرفت صحیح اگر نباشد، شیطان پیله‏های زیادی دارد که به دور انسان بتند. مثلاً می‏تواند کاری کند که انسان با خود بگوید: «من هم‏سن پدر او هستم، چرا اطاعتش کند؟»

اما معرفت صحیح که باشد، انسان می‏داند که خداوند ممکن است کسی را در گهواره، رهبر تمامی بشریت قرار دهد.

ولایت‏مداری حبیب، از معرفت صحیح او می جوشید.

سوم: دوری از عافیت‏طلبی

می‏گویند: «چون که شصت آید، نشست آید». پیر که شدی به جهان و جهانیان چه کار داری؟ برو گوشه‏ای بنشین و آخر عمر را به عافیت سپری کن. تو را به جنگ و شمشیر و فتنه چه کار؟

اما این زمزمه‏ها برای کسی چون حبیب نیست.

معرفت حبیب، به امام شناسی او انجامید، و امام شناسی او به ولایتمداری او، و ولایتمداری او به دوری کردنش از عافیت طلبی. و شهادت در رکاب حسین، پاداش اینهمه حق‏جویی و حق‏طلبی.

چهارم: شیعه‏بودن در عمل

بسیاری از ما خود را شیعه‏ی خالص می‏دانیم. اما پای عمل که وسط بیاید، کمیتمان لنگ می‏زند و معلوم می‏شود که آنهمه ادعا، لقلقله‏ی زبانی بیش نبود.

حبیب اما ، عاشق واقعی خدا بود و شیعه‏ی حقیقی اهل بیت. ارادت او تنها زبانی نبود، بلکه در عقیده و افکار و اخلاق و بینش و بصیرت و زندگی فردی و اجتماعی خویش آنگونه رفتار می‏کرد که خدا و رسول و امامانش به او آموخته بودند.

باید بنشینیم و بیاندیشیم. باید خود را برانداز کنیم. بابد خود را با این میزان بسنجیم.

بسنجیم که چقدر شیعه‏ایم؟ و چقدر حبیب محمد و آل محمد؟

 

حالا بيا در حرم كسي

 

 

كه زير گنبدش  

 

 

دعــــــــــــــــــــــــــــــا

 

 

مستجاب است براي

 

 

فرج ولي نعمتمون

 

 

دعــــــــــــــــــــــــــــــا

 

 

كنيم!! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

التماس دعا

 

 

 

بازديدكنندگان محترم مي توانند براي ارائه نظرات و پيشنهادات خود در

صفحه وبلاگ هيئت بر روي نظر بدهيد كليك كنند 

 و نظرات خوب و سازنده خود را براي ما ارسال نمايند

 و جواب آنها را نيز در همان جا ببينند با اين تفاوت كه بايد روي قسمت نظرات كليك كنند

عكسهاي مرتبط در وبلاگ

 

در پاسخ به نظرات دوستان عزيز در وبلاگ كه درخواست اپلود مطالب مختلف بر روي سايت را دارند: مشتاقانه پذيرا هستيم هر كس مطالب جالب و مفيد و معتبر در اختيار دارد به ايميل زير يا از طريق صفحه تماس با ما ارسال كند تا با هماهنگي مسوولين مربوطه روي سايت اپلود كنيم.

nasirifard2009@gmail.com

 

گزارش تخلف
بعدی